۱۰ راه کمک به گربه های نیازمند
کلیولنـد اموری از سـن كم عاشـق حیوان ها بود و خودس را وقف کمک به آنها کرد . مهم نیست چندساله اید ، کلی راه هست برای کمک به بچه گربه ها و گربه های نیازمند . چند تا پیشنهاد :
ا. از مردم بخواهید حیوان خانگی هایشان را عقیم کنند . سترون سـازی باعث می شود گربه های بی خانمان کمتری آواره ی خیابان ها یا پناهگاه های شلوغ و پلوغ حیوان ها باشند .
۲. با شغل هایی نامعمول مثلاً چمن زنی یا بچه نگهداری ، با کیک فروشی یا جمع آوری کمک مالی برای خیریه های حیوانات ، برای گربه های پناهگاهی پول جمع کنید .
۳. در پناهگاه ها داوطلبانه کار کنید . از تمیزکردن قفس ها و پرکردن ظرف غذاها تا آموزش آداب معاشرت به بچه گربه های کم سن و کمک به سروسامان دادن به حضور مجازی در پناهگاه ، کلی کار هست که می شود داوطلبانه انجام داد .
۴. سرپرستی شان را برعهده بگیرید ، آنها را نخرید . میلیون ها گربه ی ناز آن بیرون منتظر خانهی دائمی اند . از پناهگاه ها یا سازمانهای نجات حیوانات بچه گربه بگیرید ، نه از پرورش دهنده ها . البته قبل از سرپرستی خوب فکر کنید ، چون مسئولیت سنگینی است .
۵ . ستاد جمع آوری کمک تشکیل دهید . اقلامی که پناهگاه ها نیاز دارند مثلاً غذای گربه ، ظرف خاک گربه ، اسباب بازی ، دستمال و پتوی کهنه جمع کنید .
۶. روز تولدتان یا مناسبت های دیگر ، از دیگران بخواهید به جای هدیه ، کمک مالی بدهند . دوستان و خانواده می توانند به نام شما به پناهگاه ها یا خیریه های حیوانات کمک کنند . کمک به نیازمندان بهترین هدیه است .
۷. سرپرست موقت یک گربه شوید . کلی بچه گربه ی در انتظار سرپرست هستند که در این فاصله به جایی برای ماندن نیاز دارند . گاهی خداحافظی سخت است ، اما عالی است که بدانید تا رسیدن گربه به خانواده ای کمک حالش بوده اید .
۸. صدایتان را به گوش شنونده اش برسانید ! اگر می بینید حیوانی توی دردسر افتاده ، کسی را باخبر کنید یا به مقامات اطلاع بدهید .
۹. با گربه ها در تمام سنین مهربان باشید . به بچه گربه ها بیشتر توجه می شود ، چون کوچولو و بانمک و بازیگوش اند . ولی گربه های بالغ هم به همان اندازه شگفت انگیزند ؛ پس توی دهنتان داشته باشید که به گربه های بزرگ تر محبت بیشتری بکنید .
۱۰. اطلاع رسانی کنید . عکس گربه ای را که به خانه نیاز دارد در فضای مجازی منتشـر کنید . فقط کافی است یک نفر پیامتان را ببیند و سرپرستی اش را برعهده بگیرد ! نکتهی گربهای برای اطلاعات بیشتر و آگاهی از راههای دیگر کمک به فهرست وب سایتهای صفحهی ۱۴۳ نگاه کنید . آنجا لینک چندین وب سـایت را خواهید دید که توصیههای عالی مراقبت از گریه ، داستان نجاتهای الهام بخش ، حقایق و آمارهای گربه ای ، عکس و ویدئو گربه و کلی چیز دیگر ارائه میکنند .
از کتاب گربه های جسور نویسنده کیمبرلی همیلتون نشر هوپا
مورکا گربه ی ضد جاذبه
مورکا ستاره ی باله ی ضد جاذبه جرج بلنشین ، طراح معروف ، در گذر سال ها با کلی بازیگر تئاتر با استعداد کار کرده است ، اما چرخش و گرد بازیگر محبوبش گربه ای به اسم مورکا بود که قبلا توی خیابان ها زندگی می کرد . گربه ها ذاتا با ناز و ادا راه می روند و بدن منعطفی دارند و مورکا هم چندین حرکت باله را راحت راحت آموخت . او ساعتها همراه آقای ب ( جرج را به این نام میشناختند ) به تمرین پرش توی هوا می پرداخت . آقای ب به شوخی می گفت که او دست آخر بدنی پیدا کرده که می ارزد برایش رقص طراحی کرد . مورکا تابستان ها را که به رقصیدن نمی گذشت ، در حومه ی شهر به چرت زدن زیر آفتاب و دنبال کردن حشرات و پروانه ها سپری می کرد . زندگی آرام و بی سروصدا در حومه ی شهر سلیقهی غذایی عجیبی در او به وجود آورده بود . او عاشق مارچوبه ، نخودفرنگی و سیب زمینی با سس ترش بود ! باقي سال را همراه آقای ب و همسرش که او هم قبلا بازیگر بود ، در آپارتمانی شیک در نیویورک سیتی می گذراند . آهنگسازی معروف در یکی از مهمانی های سال نوی بلنشین درخواست کرد چند تا از حرکات خاص مورکا را ببیند . مهمان ها بعدتر گفتند اولین بار بود که می دیدند آقای ب پیش از اجرا عصبی است . او دلش می خواست همه مورکا را به اندازه ی خودش دوست بدارند و تحسین کنند . و حق هم داشت . بعد از آنکه مجله ای محبوب عکسی از مورکا حین پرش زاویه بازی تماشایی چاپ کرد ، حرف گربه ی بلنشین نقل تمام محافل شد . طولی نکشید که قرارداد کتابی هم بسته شد . مورا : خودزندگی نامه ی یک گربه ، « به روایت » مورک . این کتاب چند عکس جذاب داشت که یکی از آن ها او را در حالی نشان می داد که انگار داشت بین بالرینهای واقعی میرقصید . این کتاب در سال ۱۹۶۴ از مورکا یک گربه معروف پیشااینترنتی ساخت . حدود ۱۹۶۰ تا نامعلوم ایالات متحدهی آمریکانویسنده کیمبرلی همیلتون مترجم خاطره کردکریمی نشر هوپا
اسکار گربه ای با اندام مصنوعی
گربه ای با اندام مصنوعی در جزیری جرزی فصل برداشت بود و گربه باهی به نام اسکار برای خودش توی مزرعه چرت می زد . هیچ کس درست نمی داند چطور ، ولی حادثه ای وحشتناک پیش آمد و پنجه های عقبی اسکار قطع شدند ، او را با عجله به دامپزشکی محلی بردند و صاحبانش خودشان را برای بدترین ها آماده کردند . گربه ها قادرند با سه پای سالم زندگی کم وبیش عادی داشته باشند بفرستنده ولی فقط دو پا ؟ این احتمال وجود داشت که مجبور باشند کر بهی عزیزشان را به خواب ابدی ولی یک بارقهی کم جان امید وجود داشت . دامپزشکی در بریتانیا از ایمپلنت برای جایگزینی پاهای از دست رفته ی سگها استفاده کرده بود ، شاید می توانست همین انجام بدهد . تصمیم پرخطری بود ، چون هیچ گربه ای تا آن وقت زیر این عمل نرفته بود و هیچ حیوانی هم دوپای جایگزین شده نداشت ، ولی این تنها بخت اسکار بود . جراح حیوانات ، نوئل فیتزپتریک ، طی عملی سه ساعته ، میله های باریکی را توی استخوان های پاهای عقبی اسکار جا داد . انتهای هر میله بیرون زده بود تا بشود پاهای آهنی را بعدتر به آن پیچ کرد . جراحی خوب پیش رفت و اسکار به ظاهر مصمم بود زنده بماند . او اعصاب و پاهایی فولادین داشت که باهم جور بودند اسکار بعد از یک دورهی هشت ماههی استراحت مطلق ، اجازه یافت به خانه برگردد . او موقع رادرفتن تق تق میکرد چون پاهای پیشرفته اش به گفپوش سنگی می خوردند . او آن قدر بازیگوش بود که مجبور شد پاهای آهنین اولش را با دو تای دیگر عوض کند . مشکلات و جراحی های دیگری هم بود ، اما اسکار مثل یک قهرمان از پس همه شان برآمد . صاحبش از قصه ی شگفت انگیز او کتابی نوشت و او را در برنامه های تلویزیونی نشان دادند اسکار نه تنها زندگی عادی دارد ، بلکه الهام بخش حیوان خانگیها ( و آدم های مجروح دیگر هم هست ، همچنین نام او به عنوان اولین حیوانی که دو پای مصنوعی دارد ، در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است متولد ۲۰۰۷ جرزی ، جزایر مانشمترجم خاطره کرد کریمی نویسنده کیمبرلی همیلتون نشر هوپا
ادامه داستان پیتوتچی گربه ای که سرنازی ها را کلاه
پیشی ای که سر نازی ها کلاه گذاشت در دوره ی جنگ ، از گربه ها به عنوان موش گیر و بخت آور و دورکننده ی بدشانسی استفاده SY جدا نبودند . میشد ، یک گربه که بی تردید برای ليوتنا لوكو از ارتش بلژیک بخت آورد . لوگویچه گربه ی یتیمی پیدا کرد که آن قدر ریزه میزه بود که باید با قطره چکان به او غذا میداد . ليوتنا نام او را بیتوتچی گذاشت ، چون صدای عطسه کردنش هر بار به این شکل به گوش می رسید . پیتوتچی خیلی بزرگتر نشد ، ولی خودش را وقف صاحبش کرد . او همه جا کنار لوكو راه می رفت . اگر باران می آمد ، میپرید روی شانهی لوکو . آن دو هرگز طولانی مدت از هم یک بار لوکو با پیتونچی روی شانه اش در حال گشت زنی بود که چشمش به سربازهای دشمن افتاد . آنها داشتند خندق تازهای میکندند و این خبر مهمی بود . او توی گودالی که از انفجار | خمپاره ای ایجاد شده بود ، پنهان شد و سینه خیز به طرف اردوگاه راه افتاد . کارش بود که متوجه نشد سه آلمانی سر راهش بودند و دیگر دیر شده بود . يوتنا خشکش زد و دعا کرد سربازها او را ندیده باشند . ولی یکی به آلمانی داد زد : « اون توی گودالها لوكو انتظار داشت یا دستگیرش کنند یا درجا بکشندش . پیتوتچی همین لحظه ی مرگ و زندگی را انتخاب کرد تا یکهو از گودال خمپاره بیرون بپرد . او خودش را پرت کرد توی هوا و روی تکه چوبی همان حوالی فرود آمد . آلمانی ها آنقدر ترسیدند که دو بار تیراندازی کردند و هر دو بار هم تیرشان خطا رفت . حواس او آن قدر جمع سربازها به ریش خودشان خندیدند که یک گربه را به جای دشمن گرفته بودند . به راهشان ادامه دادند و لوگو هم با نقشه ی محل توی دستش به سرعت به اردوگاه برگشت . گربهی ریزه میزهی سفید که جانش را نجات داده بود ، پیروزمندانه تمام مسیر را روی شانه اش نشست . ۱۹۱۴ تا نامعلوم بلژیک مترجم خاطره کردکریمی نشر هوپا نویسنده کیمبرلی همیلتون